Gulzaare Haal: Translation of Sanskrit play “Prabodh Chandrouday”

Prabodhchandrouday is a play in Sanskrit language written by Krishan Mishr.  He used the emotions and sentiments as characters in this play. It is based on moral story and very much popular among the Sanskrit language scholars and this was translated in Persian language named “Gulzare Haal” by Banwali Dass Wali.

گلزار حال:ترجمه نمایشنامه سَنسکرِیت “پَربود چَندر اُودیه”

چکیده:در ادبیات فارسی هند، تراجم از زبان سَنسکرِیت در زبان فارسی به کثرت یافت می شوند. گلزار حال، ترجمه نمایشنامه زبان سنسکریت بنام “پَربود چَندر اُودیه” از کِرشن مِشر است و توسط بنوالی داس “ولی” در زبان فارسی ترجمه شد. در این نمایشنامه احساسات و عواطف به عنوان قهرمانان نقشی ایفا نمودند

واژه های کلیدی: کِرشن مِشر، گلزار حال، پَربود چَندر اُودیه

مقدمه:نسخه گلزار حال را استاد شادروان پرفسور امیر حسن عابدی و سفیر پیشینه هند در ایران دکتر تارا چَند در سال 1961 میلادی تصحیح نمودند.بنوالی داس ولی در مورد ترجمه فارسی می گوید که “روزی از روزهای فصل بهار که اسباب خرمی آماده و ابواب بی غمی گشاده بود. در مکان متبرکه هردوار با همنشینان خاص و اهل عرفان، مجلس داشت. در این ضمن ذکر کتابهای هندی که متضمن به مضمون حقیقت الحقایق باشد، در میان آمد. از آن جمع یکی از هواخواهان صادق این نسخه زیبا و لطیفه رعنا را گزارش نمود. چون طرز استیصال حظات نفسانی و آیین معموری گنجینه حقایق سبحانی در آن مندرج یافت، در خاطر فقیر حقیر بنوالی که در شعر تخلص ولی دارد، چنانچه این رباعی حسب حال اسم مذکور است

اسم بدنم نیست بجز بنوالی

در شعر تخلصم ولی ای والی

گر در نگری باصل، ذاتم یابی

از اسم وز جسم وز تخلص خالی

…بنابرآن این گلدسته حقیقت و معرفت را از زبان سنسکریت بزبان فارسی ترجمه نموده و به اصطلاحات زبان هندی در فرس بکار برده، تا مشام طالبان صادق از عطر مطالعه این حقایق معطر شود و این نسخه را که بزبان هندی پَربودچَندراودی ناتک موسوم بود، بزبان فارسی گلزار حال نامش نهاد

مظهر تاریخ این گلزار حال   یکهزار و سیزده با شصت سال

(بنوالی،1961: 6-5)

مقاله:مترجم نمایشنامه پَربود چَندَر اُودیه بنام،بنوالی داس یا بنواری داس متخلص به ولی، مشهور به بابا ولی رام از نژاد کایستان و از مردم شهر مقدس بنارس است. مولف دبستان مذاهب ضمن شرح “عقاید و ویدانتیان” درباره بابا ولی می نویسد:بنوالی پسر هیرامن کایست است…و در آشعار آبدار، ولی تخلص می کند.”(مقدمه گلزار حال)

نمایشنامه پَربود چَندَر اُودیه را”بنوالی در سال 1360 هجری به فارسی ترجمه کرد…اما باید تذکر داده شود که پیش از ترجمه فارسی، سوامی نَند داس نمایشنامه مزبور را از سنسکریت به هندی ترجمه کرده بود…ولی با کمک بَوانی داس که در زبان باکها یعنی هندی مهارت داشت، این کتاب را ترجمه کرد.”(ولی،ک)

در انشای فارسی بنوالی داس به اندازه ای با ذوق و صاحب استعداد بود که در سلک منشیان شاهزاده دارا شکوه، پسر شاهجهان پادشاه، در آمد، و در تصنیف و عرفان بجای رسیده بود که آن شاهزاده او را جزو همنشینان و دانشمدان خود در آورده بود و در گفتگوها و مذاکرات علمی و فلسفی دربار خود، او را شرکت داد…روزی ولی می خواست که چیزی از نوشته های خود را به دارا شکوه نشان بدهد اما دارا شکوه بعلت مشغول کار دیگری فرصت نیافت که به ولی توجه بدهد. بنوالی چندی منتظر ماند و آخر دربار دارا شکوه را ترک کرد و بار دیگر بر نگشت. پس از مدتی یک رباعی بعنوان عذر خواهی به دارا شکوه فرستاد. در رباعی می گوید

بشنو ز ولی وفای دنیا ای شاه

مغرور مشو بدولت و حشمت و جاه

هر چند چو دُر همی نماید لیکن

چون قطره شبنم است بر نوک گیا  (مقدمه،ظ)   

نویسنده نمایشنامه مذکور کِرشن مِشر در دورۀ راجه کِرتی وَرمن یا ورما چَندَیَل می زیسته است و راجه مذکور در صده یازدهم میلادی چهل سال حکمرانی کرد. نمایشنامۀ پَربود چَندَر اُودیه به مناسبت پیروزی راجه مذکور بر راجه کَرن سیَن به تشویق سپه سالار موسوم به “گوپال” نوشته شد. گوپال می خواست که این فتح راجه کِرتی وَرمن در تاریخ هند همیشه ماندگار باشد. بنابراین او به کِرشن مِشر تقاضا کرد که چنین نمایشنامه را بنویسد تا نام راجه کِرتی وَرمن در تاریخ هند بماند.نویسنده کِرشن مِشر نیز ممدوح راجه کرتی وَرمن بود. نمایشنامۀ یاد شده ، در ادبیات سَنسکرِیت خیلی معروف است و بارها در زبان هندی ترجمه شده است.بنوالی در آغاز کتاب گلزار حال می گوید که این نمایشنامه به تقاضای “گوپال”در حضور راجه کیرتی ورمن نمایش داده شده بود. نمایشنامه یادشده دارای شش پرده است که در ترجمه به “چمن”یاد شده است.هدف اصلی کِرشن مِشر این بود که به وسیله نمایشنامه پشتیبانی خود از فلسفه ویدانت و وحدت الوجود اظهار کند.(همان،ل)

کِرشن مِشر در هیچ جای اثر خود دربارۀ خود چیزی نگفته است. این نمایشنامه شش باب دارد ولی در باب ششم راجع به یک معبد “مَدهو سودَن” که روی یک کوه بنام “مندار” در ایالت بیهار در هند واقع است، ذکر نموده است.(کِرشن مِشر،1231دیباچه:10)

در ادبیات سَنسکرِیت یک جریان فیلسوف یافت می شود که در آن برای رسیدن به هدف، احساسات و عواطف را، به عنوان بازیگران در نمایشنامه بکار می برند.این مبنی بر “شانت رس” یعنی شیوه آرام است.کِرشن مِشر احساساتی از جمله صبر، شفقت ،هَوَس ،طمع ،کام، خشم، قناعت، تکبر، تشنگی، نفس، وجدان، عقل، ایمان، دوستی، علم، دروغ نمایی، بی راه روی، تشدد، تشنگی، عفو و آشتی را بازیگران نمایشنامه پَربوده چَندراُدیه ساخته است

این کتاب طبق روال با عبارت بسم الله الرحمان الرحیم و حمد خدایی آغاز می گردد و بعد از حمد، سبب ترجمه گلزار حال بیان شده است

گلزار حال در جمع شش باب دارد و هر باب “چمن” نامیده شده است. مطالب اصلی این نمایشنامه “اَدوَیَت ویدانت” می باشد که انسان می تواند به وسیلۀ عقل، وجدان، عبادت، تاریکی را که توسط بی سوادی و الحاد گسترش یافته است، آنها را شکست داده به طرف انا الحق گام بر دارد. این احساسات خوب و بد همیشه رفتار انسان را متاثر می کنند و در آخر نمایشنامه بر بی سوادی، علم و بر دروغ، راستی فاتح می گردد

در داستان این نمایشنامه قهرمان اصلی “نَفس” است که دو زن دارد، یکی از آنها موسوم به پَروَرتی”  یعنی طبیعت است که پسر هوس را بدنیا می آورد و زن دیگر بنام”نِوَرتی” یعنی رَستَگاری پسر وجدان را می زاید. پسر هوا، طمع است و زنش خواهش بد و هر دو پسر بنام”دَمب” یعنی تکبر را بدنیا می آورند و دخترشان موسوم به “دروغ نمایی” می باشد.

طرف دیگر “وِوَیَک” یعنی وجدان می باشد و پشتیبانان او ، عقل ،آشتی ، عبادت، عفو ، قناعت، ترس ، صبر، ایمان هستند.  مدتی وجدان و طرفدارانش از هوا شکست می خورند ولی در آخر فاتح می شوند. راجه “نَقس” از دست دادن پسر بنام”هوا” غمگین می شود ولی حقیقت را قبول می کند و پسر وجدان و دختر موسوم به “اُپنِشَد” یعنی اسرار را به عَقد می بندد و در آخر هر دو پسر پَربوده چَندر اُودیه و دختر “علم” را به دنیا می آورند

نتیجه گیری:خلاصه اینکه در مطالب گلزار حال، بین احساسات خوب و بد جنگ ترسیم شده است و در آخر احساسات خوب بر احساسات بد چیره می شوند. ویژگی این نمایشنامه این است که احساساتی که ندیدنی هستند. آنها مانند انسان، بازیگران نمایشنامه مذکور شده اند. اولین بار نویسنده کِرشن مِشر ، احاساسات را بعنوان قهرمانان بکار برده است.احتمال می رود که کسی دیگر احساسات و عواطف را قهرمان نمایشنامه یا آثار دیگر در سراسر جهان نکرده باشد.به وسیلۀ ترجمه نمایشنامه مذکور یعنی گلزار حال، بنوالی داس کوشیده است که ادبای فارسی را با این صنف ادبی آشنا کند

مآخذ:

شَرما،اُماشَنکَر تاریخ ادبیات سَنسکرِیت، چوکهمبا پَرکاشَن، وارنسی، بی تا

مِشر، کِرشَن   پربربودچَندراودیه،مترجم پَندِت بُوَ دیو دوبه،منشی نَوَل کِشُور،لکنو، 1893

مِشر، کِرشَن   پربربودچَندراودیه،مترجم شِری جَگَن نات، کولکات،1873

1961، مِشر، کِرشَن   پربربودچَندراودیه،نسخه گلزار حال مصحح امیر حسن عابدی و تارا چَند، علی گر،

مِشر، کِرشَن   پربربودچَندراودیه، مترجم گُلاب سینگ، مُمبیی،1845

مِشر، کِرشَن   پربربودچَندراودیه، مترجم گوپال داس، مراد آباد، 1910

مِشر، کِرشَن   پربربودچَندراودیه، مترجم مَهیَش چَندر پَرشاد، پتنا، 1935

مِشر، کِرشَن   پربربودچَندراودیه، مصحح واسو دیو شَرما،مُمبیی،1924

 Mishr,Krishan                Prabodhchandrodaya, Rise of the Moon on Intellect, tr. by J. Taylor, Mumbai, 1893

Leave a Comment